داستان از اونحا شروع میشه ک ما مهمونی داشتیم و دختر، دختر دایی بابام رو دیدم و کل مهمونی زیر نظر داشتمش و واقعا بهش حس دارم الان ۱ سال میشه و روم نمیشه به مامانم بگم میترسم نمیتونم بزارم و بعد بگم چون خاستگار زیاد داره
صاحب این کاربری اسمانی شد 🖤در تاریخ 1404/05/25 ساعت ساعت ۱ شب خودشو از پشت بام پرت کرد پایین براس شادی روحش صلوات
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
بزرگتر میشی از سرت میوفته اونمیمونه و احساساتی که گند خورده بهش
ادولف هیتلر: هرکس از تعرض به کشورش خوشحال باشد، مانند کسی است که از تجاوز به مادرش خوشحال شده باشد...انسان مولد شرایط نیست،شرایط مخلوق انسان است.(بنیامین دیزرائیلی).....اگه جوابتو ندادم بدون حوصله بحث با ادم بی منطق نداشتم 🤎....اگه جواب منطقی نداشتی به پروفایل و کاربریم گیر نده کارت خیلی داغونه🥱روزی منم بخشی از این آسمون میشم✨