اول از همه اینو بگم که خواهرم اولین بچه اس و تالا ازدواج نکرده پدر و مادرم خیلی سخت گرفتن براش نه برای ازدواج کلا توی همه چیز برای این بچه اشون واقعا پدرمادر بدی بودن ولی برای ماها نه
خواهرم چند سال پیش متوجه شدیم که سرطان خون گرفته اگر هستین ادامه اش رو بگم
العی
بردیمش دکتر و بیمارستان و چندین ماه هممون درگیرش بودم حتی تو دوران مریضی اش هم خیلییییی اذیت شد حدود ۳۰ کیلو وزن کم کرد ولی بازم جلوی ماها چیزی بروز نداد تا ما ناراحتش نشیم
💔💔💔💔💔
اونوقت میگن خدابه همه جفت داده 😔
یه بار وقتی خالم بالاسرش بود گفت دکترا جوابش کردن و فک کرد که خواهرم بیهوشه ولی به هوش بود و از اون روز اگر کسی میخواست براش کاری کنه میگفت نکن اذیت میشی ولی بازم نمیگفت که من حتی ناراحتم و فهمیدم که دکترا جوابم کردم
اگر هستین یه اعلام حضور کنید فک کنم برای خودم دارم میگم🥲
تا قبل مریضی یه کار اداری خیلی خوب داشت ولی هیچ پولی جمع نکرده بود چون همه پولاشو به بقیه قرض میداد یا برای بقیه کادو میخرید
به صورت خیلی عجیب از مریضی نجات پیدا کرد و همه ی اینا به خاطر دل مهربون و قلب پاکش بود فکر کنم
خیلییی اذیت شد سر شیمی درمانی هاش مخصوصا اما خدا دوباره بهمون برش گردوند
ولی بعد اینکه مریضش خوب شد روی همه چیش تاثیر گذاشت حتی ناخن هاش و قلبش مثلا تا چندین سال اندازه ی یک کوچه هم نمیتونست راه بره و نفسش میگرفت
هممون بازم کنارش بودیم تا بهتر بشه هر روز بهتر می‌شد و دوباره رفت سرکار البته سر یه کار دیگه چون دیگه بدنش توان انجام کار سخت نداشت
الان نزدیک ۱۰ سال از مریضی اش گذشته سال‌های قبل مریضی اش یه پسری تو زندگیش بود که همو دوست داشتن ولی پسر شرایط زندگی خیلی سختی داشت که حالا اونم داستانی خودشو داره که تعریف نمیکنم دیگه اون حالا خیلی مهم نیست😅و خواهرمو ول کرد و گفت تو پیش من و تو زندگی من حیف میشی و خواهرم اونجا هم خیلی ضربه خورد
کات کردنشون به چند ماه قبل بیماری خواهرم برمیگرده
