من و یه آقایی که برادر دوستم بود این قضیه مال خییییلی وقت پیشه اومدن خواستگاری وخانواده ها در حریان بودن؛ نزدیک ۲ ماه تلفنی صحبت کردیم و من اونموقع ۲۱ سالم بود ولی از اونجایی که کلا به جنس مخالف رو نمیدم همیشه بنده خدارو حرص میدادم از قصد نبودا واقعا نمیتونستم باهاش راحت باشم ولی خب دوستشم داشتم هر کاری هم کرد من نرم نشدم تا اینکه خودش گفت تموم کنیم مثل اینکه اصلا دوستم نداری و .. منم نتونستم بهش بگم دوستت دارم و گفت بعد از تو دیگه ازدواج نمیکنم حتی پیام دادم که برگرد ولی دلش خیییلی شکسته بود و تمومش کردیم