امشب بینهایت ازش متنفرشدم به حدی که دیگه حاظر نیستم چیزیو درست کنم الان ۸ماهه مدام بی دلیل باهام بدرفتاری میکنه وقتی میگم چته بهونه میاره یکی از بهونه هاش اینکه تو بامن بد بودی بخاطر همین بهت حس بدی دارم حالا چرا من بد بودم چون ی اخلاق گندشو بارها تکرار کرد با زبون خوش گفتم تکرار نکن اخرش باهاش دعوا کردم تا ادم شد اون دعوایی که مقصرش خودشه میگه تو بدرفتاری کردی حس بدی دارم بخاطر همین باهات سردم . ماهنوز عقدیم الان ۸ماهه انگار ن انگار نمیاد پیشم دلش تنگ نمیشه و همش بداخلاقی میکنه من حس میکردم بخاطر خواهرشه اونه که داره پرش میکنه اما امشب مطمئن شدم بخاطر همونه . بهش زنگ زده بودم یادش رفت قطع کنه شنیدم خواهرش داره پشت سرم حرف میزنه یکی حرفاش این بود داداش تو چقد خری اون قبل ازدواج باتو بوده یعنی باکسی دیگه نبوده تورو ساده گیراورد خودشو انداخت بهت یا ی حرف دیگش این بود میگفت ی بار اتفاقی دیدم تو گوشیش با پسرا چت میکنه و...من که ازش نمیگذرم امیدوارم خودشم زندگیش خراب بشه هرچند اگه شوهرم مرد بود میزد تو دهن خواهرش من تو تموم عمرم با هیچ پسری ی کلمم حرف نزدم اولین مرد زندگیم شوهرم بوده بخاطر حرفاش نمیبخشمش بعدش شوهرم زنگ زده و همون حرفارو ازم سوال میکنه منم گفتم برو خواهرتو جمع کن روابط من دیگه به تو هیچ ربطی نداره . قبلا شوهرم ماشینشو زده بود به نامم خواهرش نمیدونست منم منتقلش کرده بودم از خیلیییی وقت پیش به اسم مادرم چون میدونسم طبق قانون میتونه پس بگیره امشب که بحث طلاقو پیش کشیدم خواهرش گفت ماشینو ازت میگیرم بهش خندیدم گفتم اون دیگه مال من نیس فروخته شد دست به جایی بند نیست داشت اتیش میگرفت گفتم مهریمو هم میگیرم تا بیشتر بسوزی به همین سادگیا نمیرم . مادرشوهرم زنگ زد عذرخواهی گفت تقصیر دخترمه و من درست تربیتش نکردم تو بزرگی کن ببخش منم گفتم پسرتم دهن بینه اول اونو تربیت کن من دیگه نمیبخشم . مادر و پدرش اومدن خونمون عذرخواهی گفتم بگو دخترت بیاد جلو همه عذرخواهی کنه شاید بخشیدم هرچند نمیبخشم فقط میخام اینکارو بکنه تا دلم خنک شه میدونم مجبورش میکنن اینکارو بکنه چقدر مردا بچه ان چقدر احمقن چقدر دهن بین بقیه ان واقعا دیگه از ازدواج زده شدم مجردی واقعاااا بهتره