شوهرم عمل کرده بعد عقد کردم رفتم خونه شون مراقبش باشم بعدش شبش خونه عموش اومدن دخترعموش ک عاشق شوهرم بوده و جونشو میداده بهش اما شوهرم اونونمیخواسته بعدش اومد ک سلام کرد دست ب شوهرم داد و من خیلی بدم اومد بعدش همش الکی باهاش حرف میزدشوهرمم جوابشو نمیدادبزور یکی دوکلمه وختی ک رفتن گفتش ک دخترعموم ول کن نبود بی حیا سبک منم عصبی گفتم خوب لاو ترکوندین بعدش خواهرشوهرم پشت در شنیده بود منم بعد دعوا وقتی ازاتاق رفتم بیرون بهم گفت وقت ای حرفا بود منم صدامو بالابردم بتوچه ما زنوشوهریم دعواکنیم توچیکاره ایی بعداین احمقم رفته بود فوضولی پیش مادرشوهرو پدرشوهرم روزبعدش مادرشوهرم برگشت گفت ک میخام برم با پدرت حرف بزنم ک اینطوری هستی و لج میکنی و دعوا میکنی با پسرم بعد من اصلا نمیخوام کارکنم خونه همسر بخاطرهمین برگشت گفت اصلا کارنمیکنی منم گفتم خونه پدرم دست ب سیاهو سفیدنزدم همسرمم فهمید باخانوادش دعواش شد ک شماها حق ندارین این حرفاروبزنین الان چیکارگنم بااین قوم بی خاصیت
صد در صد مقصر تویی. یکی بهت گفته گربه رو دم حجله بکش ولی بلد نبودی چه جوری. اخه این چه طرز برخورد با خانواده شوهره؟ فکرکردی چون عقد کردی دیگه طلاقی در کار نیست؟ هنوز اول زندگی همسرت شناختی ازت نداره مطمئن باش تلافی سختی بابت این بی احترامی از طرفشون در انتظارت هست
مـن هـمانی ام که بی تو...پای تمام دوست داشتنهایم ایستاده ام...🥺
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
به نظر من خیلی وحشتناک جواب خانواده شوهر مخصوصا خودهر شوهرت و دادی.من اگه شوهرتم بودم اینجا به شما تذکر میدادم
خدایا اونقدر خستم و اونقدر آرامش میخوام و ندارم که میترسم از کم اوردن و خجالت زده شدن پیشت.اینطوری دیگه نمیتونم.یا آرومم کن یا زود زود زود تمومش کن.میدونی چی و میگم.قول میدم نگم چرا.صلاحم و بهم زود نشون بده.لطفا لطفا لطفا
گیلاس خانوم شما برادر ندارین؟خوب آدم دلش نمیاد زنداداش بیاد بعد عمل داداششو اذیت کنه و دعوا کنه،خوب دو روزه شوهر ایشون شده،یه عمر داداش ما بوده،جونمونم میدیم براش،اصلا گاهی واجبه به عروسا یاداوری کرد بی کس وکار نیس شوهرش