اول ازدواج حلقه و پول و طلا هرچی برا عروسی بهم داده بودن فامیل و خانوادم دادم بهش بدهیاشو داد یخچال مون بزرگ بود ماهم مستاجر گفتیم خراب میشه گذاشتیم خونه مادر شوهرم رفتیم یه یخچال کوچیک خریدیم بعد چند وقت مادر شوهرم یخچال جهیزیمو آزمون خرید شوهرم گفت با پولش برات یه خونه بهتر اجاره میکنم خونه رو اجاره کرد پول پیش خونه قبلی رو داد رفتم یه تیکه طلا خریدم بعد ۴ماه اومد گفت نمیتونم اجاره بدم سخته اومدیم تو حیاط مادر شوهرم زندگی میکنم یه ماه پیش طلایی که با پول پیش خریده بودم رو برد فروخت بدی شو داد الآنم یه ۲۰۰ملیونی بدهی داره قبل به زور این قد میگفتم تا مرغ میخرید الان که دیگه اصلا چیزی برا تو خونه نمیخره امروز رفتم باهاش داروخانه دست تو کیفم کردم دیدم پول کمه گفتم تو برداشتی گفت اره صبح برداشتم دیگه نتونستم خرید کنم ۵۰تومن پولم کم بود الآنم ۶تا دندان جلوم عصبی و پر کردن میخواد ولی پول نیست درست کنم اون وقتی بهش پیام دادم دیگه تحملم سر اومده اونم گفت منم میخواستم دیگه الاف من نباشی برو دنبال زندگیت واسه خودت بهتر منم گفتم باشه کلید خونه رو داری یا برات بزارم گفت ندارم منم گفتم فلان جا برات کلید میزارم گفت باشه گفتم دیگه منو نمیبینی
میدونم کلی بدهی داره تو شرایط سختیه ولی منم سختمه
امروز داداشم اومده خونه مامانم بعد چند وقت دلم براش تنگ شده به همین بهانه امشب میرم خونه مامانم میمونم ولی فردا رو نمیدونم چی کار کنم برگردم یا نه نمیدونم چی کار کنم