یه هفته بجای یکی رفتم سر کلاس پایه پنجم پسرانه تو یه روستایی..قبلش میگفتن پسرای این کلاس شر وشیطونن با هیچکی نمیسازن ولی من هیچ شیطنت بدی ازشون ندیدم
هم ازم حساب میبردن به وقتش هم صمیمیت ایجاد شده بود
اینقد این چند روز خوب گذشته بود هم به من هم به اونا که دم آخری چندتاشون گریه کردن وقتی فهمیدن من دیگه نمیرم سر کلاسشون
منم اومدم خونه گریه کردم🫠الانم دلم کلی براشون تنگ شدههه میگم کاش اصن نمیرفتم از اولش🥺🥺🥺