نداشتن آزادی . تولد دوستام نمیزاشتن برم . اون زمان دبیرستانیا صورتشونو اصلاح میکردن ولی مادرم حتا نمیزاشت موهای دستمو بزنم چه برسه صورت پیش دوستام خجالت میکشیدم .
با دوستام حق نداشتم برم . زمان کنکور میخواستم برم کتابخونه که یه ربع فاصله داشت تا خونمون اونجا درس بخونم اجازه نمیدادن .
همیشه رئیس اونا بودن هرچی میگفتن باید گوش میکردم .
بعد ازدواجم هم میخواسنم با نامزدم دوتایی بریم مشهد سه روزه اجازه ندادن کلی هم کتک خوردم .
اینکه برای هرخرج کوچیکی که برات میکنن کلی منت میزارن . مثل گرفتن یه لباس عید یا...