دو به شک بودم بخرم یا نه
کارتمو دادم به شاگردش بود برای خرید سکه ولی بعد چند دقیقه پشیمون کردم گفتم کارتمو پس بدین
زنش از راه رسید درو روم قفل کرد گفت باید بخری ما خرید کردیم طلا در نوسانه
گفتم من اطلاعی نداشتم شما طلا موجود ندارین و قصد خرید دارین وگرنه میکفتم صبر کنین
درو بارز نمیکرد زنش خیلی بد بود میگفت باید حتما بخری باز شوهره میگفت درو باز کن بزار بنده خدا بره ولی زنش توهین و تهمت بارم کرد حتی مسخرمم میکرد خیلی مغرور بود باورتو میشه گفت میندازمت جایی که عرب نی انداخت در این حد وقیح و پررو و مغرور بود درسته شوهرش پولدار بود اونهنهه طلاشون رفته بالا ولی دلیل نمیشد حق شهروندیمو نقص کنن اون در واسه سارقه نه برای بزور مشتری رو نگه داشتن
خلاصه هر چی گفتم غذا رو گاز دارم و میسوزه گفت مهم نیست ۴۰۰ هزار پول بده تا ازادت کنیم چقد طلا فروشا حریص شدن یکی میگفت اکثرا همینن خلاصه منو نگه داشت تا پلیس اومد پدرمم اومد تا صورتجلسه کرد ازاد شدم یک ساعتو نیم اون تو بودم با کافشن چون اینجا هوا سرد شده یکبار زیپ کافشنمو باز کردم زنش داد زد یک حرف زشتی زد اینجا نمیتونم بگم