۱۳سالم بود و اوج جاهلیتم رفتیم خواستگاری واسه داداشم از اونجا که خیلی خودمو باکلاس میدونستم بلند شدم واسه خودم اهنگ خوندم ارکستی خوندم تواسمون قلبم یکی داره پیدا میشه یواش یواش نگاهش با قلبم اشنا میشه حالا قر قر قر قر فقط خود خدا باید بیاد مشخص کنه فازم چی بوده اومدیم خونه همه داشتن زمینوگاز میگرفتن