دو تا دارم شش ساله و دوساله
الان دارن باهم بازی میکنن کاری به من ندارن
اما ظهر نذاشتن بخوابم کوچیکه تا میرم رو تختم میاد
من یدونه میخام کافیه
خدا کنه همسرمم رضایت بده
من الان دومی رو باردارم اولی ۲ سالشه
میدونم سختیهای خودشو داره ولی باهم بزرگ میشن و دخترم تنها نیست.
ولی اگه بخوام به سوی فکر کنم میذارم این دوتا بزرگ شن ۵ ۶ ساله بشن بعد..
بچه اول ادم هنوز سنش کمتره کمکی داره.
من بچه اولم ۲۳ سالم بود .بیشترم مامانمینا نگه میداشتن بچمو.
دومی رو۳۰ سالم بود.با اعصاب داغون روحیه صفر.دیگه مامانمینا نمیتونن کمک کنن چون خودشون آرتروز دارن و بچمم بی نهایت شیطونه پیش اونام نمیمونه.
وقت نمیکنم حتی گریه کنم از دستشون.
یا بغلمه.یا رو‌پامه.
بچه اولمم بخاطر حسودیش بیشتر اذیت میکنه.
با یه شوعر روانی.
رسما خونع دیوونه خونه شده
من فقط یه دختر ده ساله دارم. راضیم.
ببین همسرم هست ولی خب ساعت ۶ صبح میزنه بیرون تا ۶ عصر
مامانمم معلمه خب تا جاییکه بتونه کمک‌میکنه ولی هر روز که نمیتونه اونم تو‌این‌روزای سختم
مادرشوهرم نزدیکمونه ولی اصلا تو باغ این نیست که بگه بچتو بیار پیش من تو استراحت کن
تا نگم اونم نمیگه
منم کم پیش میاد بگم
مگه برا بازدید پروژه هام و رفت و آمدم به دادگاه اونم‌چون مجبور میشم میذارم یکی دو ساعت پیششون
همین امروز زنگ زده بود کم مونده بود گریه کنم پشت تلفن صدام قشنگ بغضی بود
گفتم نمیذاره بخوابیم شبا
گفت انشاله خوب میشه کاری نداری خداحافظ!! اصلا تو باغ نیست
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
