مادرهای خسته و عصبی

خوار جونم فک میکنم همین مقاومته کار دستمون داده نمیبینم پای درسش که عادت نکنه تا دبیرستان که باید من باشم تا بخونه خوب پیش می‌رفت تا اینکه دستش سوخت یک هفته نرفت بخدا همه کاراشو کردم دو روزه میبرمش ولی دیگه نمینویسه منم ول کردم تا معلم ببینه ولی ایراد کارم اینکه بهش قبلش میگم که عواقب کارش چیه که اونم دخترشو گم و گور می‌کرد که نبره پنهان کاری میکنه کلک میزنه همش میگه ببخشید دوباره همون اش و کاسه بازیچه دستش کرده منو این منو عصبی میکنه

یعنی الان شما هم از آسون گیرتون اذیتین؟؟؟منم برعکس ولی میگن هر دو اشتباهه ولی من مفهوم مقتدر مهربونو درک نکردم بچه های الان از هیچی حساب نمی‌برند و زورگوعن گوشی همرو نابود کرده و من چون نمیدم دستش انگار معتادین که داره ترک میکنه عصبی شده تابستون روزی یک ساعت اینا دستش بود الان اگه درسامو بخونه یک رب که اونم نمیخونه منم نمیدم پرخاشگری میکنه

وای دقیقا واسه منم همین‌رو میگه اون منو تهدید میکنه 

رفتم فقط دارن جلساتو پر میکنن فقط گف بازی آخه بازیم میکنم هزارتا شرط و شروط و لجبازی

نه اصلا بی ربط نیست نه خوب نیس بین تنهامون پسرم همیشه و اینکه ماشاالله خیلی بیشتر از سنش میفهمه این واقعا اذیت کنندس پدرش کاری کرده که بچه اصلا حرف منو نمیخونه چون تو خونه همیشه دوگانگی کرده بچه هم یاد گرفته از وقتی حامله شدم گفتم باید در هر شرایط حرفمون لااقل جلو بچه یکی باشه نشد که نشد که اینجوری شد

فقط بمیرم برات همین کاملا با پوست و استخونم درکت میکنم وای وای وای که چقد نقش پدر پررنگ بوده تو زندگی شنیدم میگن زندگی ده جمعه یک جز به گردن مرده نه جز باقی به گردن زن حالا اون یک جز فقط حمایت عاطفی مرد از زنش تا تا انرژی زنانه و مادرانه چن برابر برگرده به زندگی افسوس

کاملا خودتون عاقلین و کار شما درسته ولی بعضا کنترل کنین که دیگه بچه فک نکنه هرچی بخواد همونه ولی واسه شما کوچیکه بزارین عشقشو بکنه خسته نباشین حرف دیگران پوچ مطلقه

دقیقا منم وقتی زورم کرد و خودش نرف دسشویی بعد نیم ساعت مقاومت که وقت مدرسه شد بردم ولی اومدم زدم تو سر خودم باهاش بحث کردیم دادم پدرش برد و خودم اینجارو مینویسم میخونم و اشک میریزم و سبک میشم ای خدا