سلام بچه ها میدونم بیشتر تقصیر خودمه ولی دعوام نکنیدا اعصابم خورده😞
الان از دانشگاه اومدم دیدم یه تشک وپتو وسط سالن پهنه گفتم خدایا یعنی چی اخه شوهرم همیشه روتخت میخوابید
بعد یه ذره دقت کردم یه جفت جوراب دیدم ک بچه گونس
هی باخودم گفتم یعنی چی کی اومده
رفتم تو اشپزخونه دیدم اره دوتا ظرف غذا ام هست
حالا تو اون موقعیت ب این فکرنمیکردم ک کی اومده فقط اعصابم ازاین خورد بود ک بچه ها من از اول هفته تاالان تاساعت چهارپنج کلاس داشتم بعدم ک اومدم خونه وقت نکرده بودم ظرف بشورم خونه روتمیزکنم
حالا تنبلم هستما خلاصه واستون بگم تواین خونه انگاربمب زدن
بقران دلم میخواد گریه کنم
حالا ب شوهرم زنگ زدم میگم کی اینجا بوده اولش ک میگفت هیشکی گفتم دروغ نگو
بعد دیگه گفت بچه خواهرشوهرم حالا چرااینو اورده وچه اتفاقاییی افتاده واسم نگفت
وای بچه هاابروم رفت چیکارکنم اعصابم خورده اینم ازاین بچه هاس ک انقدر ب همه چیز توجه میکنه ومیره میگه
یعنی رسما ابروم رفت دلم میخواد فقط سرشوهرموبکنم
یعنی این تاصدسال دیگه جلو ملت میگه
من اومدم خونتون چرااینجوری بود
این قضیه مال دیشب بودک تایپیک زدم
ولی بعدش بچه هاشوهرم ک اومدخونه
وایسادم چیزگفتن ک چرااوردیش تو ک وضع خونه زندگیومیدونستی
میخواستی بگی سرکاری نیستم یه جایی ام نمیتونسی بگی
یهو بچه هااا صداشو برد بالا گفت نه نمیتونستم بگم میخواستی تمیز کنی ،همینه ک هست اصلا هی ام پرسید چراخونتون اینجوریه،حالام میره میگه
بعدم هم اون قهرکرد هم من دیشب ک یه کلمه باهم حرف نزدیم صبحم همینجور پاشدرفت سرکار نه یه خدافظی نه هیچی😞
دیشب تاحالا دارم دیوونه میشم خوازبس بهش فک کردم 😢