ببینید این تجربه رو چند سال پیش داشتم
من خابیدم و خابم برد ولی یهو همون لحظه صدای در خونمون اومد و صدای پا و خیلی وحشیانه اومد درو باز کرد و اومد بالا سرم و صداشم میشنیدم که شوهرمه و میگف بلند شو بسه ولی من زیر پتو بدنم از ترس میلرزیدو نفس نفس میزدمو نمیشد بلند بشم حتی به من لگد زد و درد هم داشتم ولی هرچی زور میزدم بیدار بشم نمیشد و میگفتم من بیدارم ولم کن تورو خدا بزار بیام بیرون از زیر پتو ولی داشتم خفه میشدمو نمیشد خیلی از ترس داشتم میمردم و هرچی تقلی میکردم بلند بشم نمیشد و بعد صدا و حضورش بالا سرم کم شد و چندبار انگار رفتو اومد و محکم میخورد تو در و من تو عالم خابی که خاب نبودم خدا رو قسم دادم چندبار و کمک خاستم تا بالاخره تونستم نفس بکشمو بیدار بشم
این یعنی چی
که ادم میدونه این یه خابه ولی نمیتونه خودشو نجات بده و اکثر وقتی تنهام اتفاق میفته
تورو خدا اگه کسی تجربه این چنینی داره و میدونه این چیه بگه من چندسال پیش همیشه اینطوری میشدم و واقعا حضورشو بالا سرم حس میکردمو میفهمیدم داره خفم میکنه و بد و حشتناک میخندید بالا سرم
همیشه هم به شکل و صدای شوهرم ظاهر میشد و یهو غیبش میزد