سلام دوستان.روزای سختی دارم میگذرونم.سه سال عروسی کردم.۲۳ سالمه شوهرم ۲۵ سالشه.باهم دوست بودیم زندگیمونو با عشق شروع کردیم.شوهرمم خیلی دوستم داشت و هرکاری کرد تا بهم رسیدیم.من خودم کرج بودم شوهرم قزوین.اومدم قزوین واس زندگی.اوایل خوب بود زندگی و همه حسرتمونو میخوردن.یه سال بعد شوهرم اعتیاد به هرویین پیدا کرد و فهمیدم دو بار ترک کرد و دوباره رفت سمتش.بهترین کارو داشت دیگ خیلی تن به کار نمیده خانوادشم از اول خیلی بهم وعده دادن ولی دروغ الانم که خودشون فقط فکر خوش گذرونیشونن میدونن من شوهرمو دوست دارم فقط میخوان مواظبش باشم.خسته شدم.به خانوادم نگفتم.دلم میخواد دیگه قید عشق و بزنم و برم واسه طلاق.روزای خوبم داره تباه میشه😢😢😢
میشه واسم یه صلوات بفرستین این بار بچمو صحیح و سلامت بدنیا بیارم🤲
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
😞 خوب وقتی دوبار ترک کرده واراده نداره زندگی باهاش تلف کردن جوونیته
❤دختر فروردین عاشق پاییز...جنوبی وخونگرم❤الان دقیقا اونجاییم که فریدون مشیری میگه: رک بگویم از همه رنجیده ام😔 ازغریب و آشنا ترسیده ام ❌بی خیال سردی آغوشها🫂 من به آغوش خودم چسبیده ام🤰
نه اتفاقادراین زمینه کاملا حق باشماست حیفه تواین سن خودشو حروم کنه
❤دختر فروردین عاشق پاییز...جنوبی وخونگرم❤الان دقیقا اونجاییم که فریدون مشیری میگه: رک بگویم از همه رنجیده ام😔 ازغریب و آشنا ترسیده ام ❌بی خیال سردی آغوشها🫂 من به آغوش خودم چسبیده ام🤰