عروسی خواهرمه من میگم توی عروسی درج بشه که نی نی همراه خودشون نیارن چون واقعا نی نی ها مناسب عروسی رفتن نیستن برای عروسی خودم نگفتیم ولی کسیم نی نی نیاورد حالا مامانم میگه نه زشته نمیشه😐به نظرتون زشته واقعا؟🙂خب هرکی ناراحت میشه نیاد😐 تو کارت نباشه همینحوری رو در رو بگیم ک بدتره
سلام دخترم… مامان جان نور چشمم این و برا تو مینویسم …یک روز صدایت میزنم رها، تا بدانی دلت فقط باید برای خودت باشد..برای خودت شور بزند…روز دیگر نسترن و نرگس تا بدانی با یک گل هم بهار میشود…تا زمستان راه قلبت را پیدا نکند یک روز…گندم میخوانمت تا بدانی برکت خانه ایی و اگر بروی همه اشتیاق ما هم میرود .. یک روز سحر میشوی تا یاد بگیری پایان همه شب ها را در خودت بیابی نه در دستان دیگران …یک روز الهه و ضمن میخوانمت تا بدانی پرستیدنی هستی…یک روز خورشیدی و یک روز مهتاب.. نیمه شب. افسانه هستی و دست نیافتی… صبح هم عسل جان میخوانمت تا با شنیدن این اسم بدانی چقدر شیرینی …پاییز که شد صدا میزنمت باران و حتما میبرمت روی برگ های زرد و نارنجی که راه بروی برقصی و ذوق کنی از لحظه یه لحظه زنده بودن هایت …آنقدر میخوانمت بانو جان و خاتون جان که باور کنی دختر بودن چقدر شیرین است اگر دوست داشتن خودت را بیشتر از همه دنیا بلد باشی…تمام داستان های هزار و یک شب را برایت میخوانم ،تا یادت بماند شهرزاد قصه گو بودن خوب است اما فقط برای پادشاهی ک دروازهی سرزمین دلش را ، فقط برای همین یک شهربانو گشوده باشد…و روزی حتما به تو خواهم گفت جان من مراقب دلت باش…دل اگر بشکند دل نخواهد شد تا وقتی آدمت پیدا نشده عاشق نشو دل عاشق بیمار میشود بیمار شوی پرستارت میشود؟تیمار شوی غمخوارت میشود؟و در آخر دخترکم یادت نرود که تو آزاد آفریده شدی تا آزادانه زندگی کنی تا بلند بخندی و موهات توی باد برقصن…تا خنده های از ته دلت ب دنیا یاد آوری کند ک یک دختر چقدر قوی و در عین حال زیبا و لطیف میتونه باشه..دخترم من هیچوقت به تو نخواهم گفت حواست باشد اشتباه نکنی اتفاقا اشتباه کن جان مادر زندگی کن حتی به غلط! تو حاصل دوازده سال عشق بین من و پدرتی دوازده سال عشقی ک جز احترام و محبت و صداقت چیزی به خودش ندیده…حرمت عشق ما را نگه دار ثمره عشق ما را سربلند کن…
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
من یکی بگه بچمو نبرم خودمم نمیرم یعنی چی ک نینی نیارن مگه نینی رو سر عروس و داماد قراره بشینه ک مزاحمشون باشه
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »۸ثمره عشقمون 🤩فندق من.. منو بابا بدجور بیتابتیم.. دلمون میخواد زودتر بگیریمت تو بغلمون.خوش آمدی به زندگیمون جان جانانم🤰تاریخ ۱۶ آذر صدا قلب کوچولوتو شنیدیم جان مادر😍دخترکم عزیزکم مامان منتظرته ک محکم بغلت کنه ک پیشت باشه مونس تنهایی مادر بشی رفیق هم بشیم.😍خوش آمدی پرنسس مامان❤️ 💚شنیدم امام رضا مریضارو شفا میده💚شنیدم پنجره فولاد رضا برات کربلا میده💚 شنیدم که ضامن آهو شدی امام رضا💚میشه ضامن منم بشی پیش خدا💚 شنیدم هرکی بره زیارت امام رضا💚برادیدنش میاد سه جا غریب الغربا💚برا بار اولی سر پل صراط میاد💚دومی وقتیه که نامه ی تو برات میاد💚بار سوم که میخاد آقا به دادت برسه💚وقتی که ملک میاد تا به حسابت برسه💚
خب اخه خوبم نیست نی نی بیارن تو همچین مراسمی من خودم دخترم نوزاد اما نمیارمش اون شب
سلام دخترم… مامان جان نور چشمم این و برا تو مینویسم …یک روز صدایت میزنم رها، تا بدانی دلت فقط باید برای خودت باشد..برای خودت شور بزند…روز دیگر نسترن و نرگس تا بدانی با یک گل هم بهار میشود…تا زمستان راه قلبت را پیدا نکند یک روز…گندم میخوانمت تا بدانی برکت خانه ایی و اگر بروی همه اشتیاق ما هم میرود .. یک روز سحر میشوی تا یاد بگیری پایان همه شب ها را در خودت بیابی نه در دستان دیگران …یک روز الهه و ضمن میخوانمت تا بدانی پرستیدنی هستی…یک روز خورشیدی و یک روز مهتاب.. نیمه شب. افسانه هستی و دست نیافتی… صبح هم عسل جان میخوانمت تا با شنیدن این اسم بدانی چقدر شیرینی …پاییز که شد صدا میزنمت باران و حتما میبرمت روی برگ های زرد و نارنجی که راه بروی برقصی و ذوق کنی از لحظه یه لحظه زنده بودن هایت …آنقدر میخوانمت بانو جان و خاتون جان که باور کنی دختر بودن چقدر شیرین است اگر دوست داشتن خودت را بیشتر از همه دنیا بلد باشی…تمام داستان های هزار و یک شب را برایت میخوانم ،تا یادت بماند شهرزاد قصه گو بودن خوب است اما فقط برای پادشاهی ک دروازهی سرزمین دلش را ، فقط برای همین یک شهربانو گشوده باشد…و روزی حتما به تو خواهم گفت جان من مراقب دلت باش…دل اگر بشکند دل نخواهد شد تا وقتی آدمت پیدا نشده عاشق نشو دل عاشق بیمار میشود بیمار شوی پرستارت میشود؟تیمار شوی غمخوارت میشود؟و در آخر دخترکم یادت نرود که تو آزاد آفریده شدی تا آزادانه زندگی کنی تا بلند بخندی و موهات توی باد برقصن…تا خنده های از ته دلت ب دنیا یاد آوری کند ک یک دختر چقدر قوی و در عین حال زیبا و لطیف میتونه باشه..دخترم من هیچوقت به تو نخواهم گفت حواست باشد اشتباه نکنی اتفاقا اشتباه کن جان مادر زندگی کن حتی به غلط! تو حاصل دوازده سال عشق بین من و پدرتی دوازده سال عشقی ک جز احترام و محبت و صداقت چیزی به خودش ندیده…حرمت عشق ما را نگه دار ثمره عشق ما را سربلند کن…
چقدر قبلنا مهمونا مهم تر بودن واسه میزبان . من بودم نمیرفتم من به عشق دخترم میرم مراسمارو یه ماه قبل و بعد هر عروسی ما بزن برقص داریم تو خونه. تو مراسمم حواسم بهش هست
عزیزم میان و متاسفانه نی نی ها قابلیت خراب کردن مجلس و به راحتی دارن
سلام دخترم… مامان جان نور چشمم این و برا تو مینویسم …یک روز صدایت میزنم رها، تا بدانی دلت فقط باید برای خودت باشد..برای خودت شور بزند…روز دیگر نسترن و نرگس تا بدانی با یک گل هم بهار میشود…تا زمستان راه قلبت را پیدا نکند یک روز…گندم میخوانمت تا بدانی برکت خانه ایی و اگر بروی همه اشتیاق ما هم میرود .. یک روز سحر میشوی تا یاد بگیری پایان همه شب ها را در خودت بیابی نه در دستان دیگران …یک روز الهه و ضمن میخوانمت تا بدانی پرستیدنی هستی…یک روز خورشیدی و یک روز مهتاب.. نیمه شب. افسانه هستی و دست نیافتی… صبح هم عسل جان میخوانمت تا با شنیدن این اسم بدانی چقدر شیرینی …پاییز که شد صدا میزنمت باران و حتما میبرمت روی برگ های زرد و نارنجی که راه بروی برقصی و ذوق کنی از لحظه یه لحظه زنده بودن هایت …آنقدر میخوانمت بانو جان و خاتون جان که باور کنی دختر بودن چقدر شیرین است اگر دوست داشتن خودت را بیشتر از همه دنیا بلد باشی…تمام داستان های هزار و یک شب را برایت میخوانم ،تا یادت بماند شهرزاد قصه گو بودن خوب است اما فقط برای پادشاهی ک دروازهی سرزمین دلش را ، فقط برای همین یک شهربانو گشوده باشد…و روزی حتما به تو خواهم گفت جان من مراقب دلت باش…دل اگر بشکند دل نخواهد شد تا وقتی آدمت پیدا نشده عاشق نشو دل عاشق بیمار میشود بیمار شوی پرستارت میشود؟تیمار شوی غمخوارت میشود؟و در آخر دخترکم یادت نرود که تو آزاد آفریده شدی تا آزادانه زندگی کنی تا بلند بخندی و موهات توی باد برقصن…تا خنده های از ته دلت ب دنیا یاد آوری کند ک یک دختر چقدر قوی و در عین حال زیبا و لطیف میتونه باشه..دخترم من هیچوقت به تو نخواهم گفت حواست باشد اشتباه نکنی اتفاقا اشتباه کن جان مادر زندگی کن حتی به غلط! تو حاصل دوازده سال عشق بین من و پدرتی دوازده سال عشقی ک جز احترام و محبت و صداقت چیزی به خودش ندیده…حرمت عشق ما را نگه دار ثمره عشق ما را سربلند کن…
ما که اینکارو خیییییلی زشت میدونیم همه هم بچه آوردن هیچی هم خراب نشد نه فیلممون نه رقصمون نه سفره جلومون نه لباسم نه برنامهای دیگمون
خونه ی ما دورِ دوره ، پشت کوههای صبوره پشت دَشتای طلایی پشت صحراهای خالی خونه ی ماست اونورِ آب اونورِ موجهای بی تاب پشت جنگلای سروه توی رویاست،توی یه خواب،پشت اقیانوسِ آبی پشت باغای گلابی اونور باغای انگور پشت کندوهای زنبور خونه ما پشت ابرهاست اونور دلتنگیِ ماست تهِ جاده های خیسه پشت بارون پشت دریاست💖💖💖💖💖💖💖بودنت هنوز مثل بارونه تازه و خنک و ناز و آرومه حتی الان از پشت این دیوار که ساختن تا دوستت نداشته باشم اَتل و متل بهار بیرونه مرغابی تو باغش میخونه باغ من سرده همه ی گلاش پژمرده دونه دونه بارون بارونه...بارون بارونه...بارون بارونه...بارون بارونه دلم تنگه پرتقالمن گلپر سبزه قلب زار من منو ببخش از برای تو هرچی که بخوای میارم اَتل و متل نازنین دل زندگی خوب و مهربونه عطر و بوش همین غم و شادیه کوچیک و بزرگمونه.💖
عزیزم یا کلا دعوت نکن یا این چیزا رو نگو .اون مادر و پدر بچه کوچیکشونو کجا بزارن ؟بنظر خودت شما رو ب بچشون ترجیح میدن؟؟هم بیان مراسمت خرج کنن همه دلواپس بچشون باشن؟؟شما بگی نگی میارن پس یا کلا دعوت نکن یا ننویس خودتو سبک نکن
وا برن بکشن بچه هاشونو؟بچه با خانوادش میره مجلس شما اگه بدتون میاد عروسی نگیرید
عزیزم؟😐 من همچین حرفی زدم؟ حساسیم و به نظرمون بهتر بود این موضوع و بگیم همین
سلام دخترم… مامان جان نور چشمم این و برا تو مینویسم …یک روز صدایت میزنم رها، تا بدانی دلت فقط باید برای خودت باشد..برای خودت شور بزند…روز دیگر نسترن و نرگس تا بدانی با یک گل هم بهار میشود…تا زمستان راه قلبت را پیدا نکند یک روز…گندم میخوانمت تا بدانی برکت خانه ایی و اگر بروی همه اشتیاق ما هم میرود .. یک روز سحر میشوی تا یاد بگیری پایان همه شب ها را در خودت بیابی نه در دستان دیگران …یک روز الهه و ضمن میخوانمت تا بدانی پرستیدنی هستی…یک روز خورشیدی و یک روز مهتاب.. نیمه شب. افسانه هستی و دست نیافتی… صبح هم عسل جان میخوانمت تا با شنیدن این اسم بدانی چقدر شیرینی …پاییز که شد صدا میزنمت باران و حتما میبرمت روی برگ های زرد و نارنجی که راه بروی برقصی و ذوق کنی از لحظه یه لحظه زنده بودن هایت …آنقدر میخوانمت بانو جان و خاتون جان که باور کنی دختر بودن چقدر شیرین است اگر دوست داشتن خودت را بیشتر از همه دنیا بلد باشی…تمام داستان های هزار و یک شب را برایت میخوانم ،تا یادت بماند شهرزاد قصه گو بودن خوب است اما فقط برای پادشاهی ک دروازهی سرزمین دلش را ، فقط برای همین یک شهربانو گشوده باشد…و روزی حتما به تو خواهم گفت جان من مراقب دلت باش…دل اگر بشکند دل نخواهد شد تا وقتی آدمت پیدا نشده عاشق نشو دل عاشق بیمار میشود بیمار شوی پرستارت میشود؟تیمار شوی غمخوارت میشود؟و در آخر دخترکم یادت نرود که تو آزاد آفریده شدی تا آزادانه زندگی کنی تا بلند بخندی و موهات توی باد برقصن…تا خنده های از ته دلت ب دنیا یاد آوری کند ک یک دختر چقدر قوی و در عین حال زیبا و لطیف میتونه باشه..دخترم من هیچوقت به تو نخواهم گفت حواست باشد اشتباه نکنی اتفاقا اشتباه کن جان مادر زندگی کن حتی به غلط! تو حاصل دوازده سال عشق بین من و پدرتی دوازده سال عشقی ک جز احترام و محبت و صداقت چیزی به خودش ندیده…حرمت عشق ما را نگه دار ثمره عشق ما را سربلند کن…