تو محل کار، تو جلسات،... می بینمش، بهش تمایل دارم، ولی میدونم قرار نیست مال من باشه. جلوی چشممه ولی میدونم نمیتونم بهش برسم. همش منتظرم یه روز شیرینی بیاره و بگه شیرینی عقدمه، منتظرم یه روز ببینم که حلقه دستشه. چقدر سخته. چه روزهای سختی رو میگذرونم. واسه دشمنم هم این حال بد رو نمیخوام.
چرا باید اینقدر با تمام وجودم درکت کنم چراا
غمی سوزناک تر از عشق نیست ..
خب ریسک کن و تو یک موقعیت علاقه نشون بده بهش منظورم چراغ سبزه میدونی ولی فقط یبار
بدتر اینکه اونم منو دوست داره ولی نمیخواد ازدواج کنه. خیلی بهم کمک کرده، برام دو بار کار پیدا کرده، قصد داره یه جای بهتر هم برام کار جور کنه، همه جوره کمکم کرده ولی ازدواج نه. مامانش میگه فقط باید فامیل بگیری سالها مقاومت کرده ولی این دفعه انگار داره کوتاه میاد. منو به اندازه کافی دوست نداشت و گر نه برام تلاش میکرد.
چرا وقتی دارم از درد یه دوست داشتن یه طرفه می میرم و می یام اینجا تا آروم بشم باید این تاپیک رو ببینم 😭😭😭ببین عزیزم من نمیدونم چی بگم واقعا فقط برات دعا می کنم
میدونه بابا اصلا خودش چند سال پیش بهم ابراز علاقه کرد و تا حدی با هم دوست بودیم و ارتباط عاطفی داشتیم. تو کار هم خیلی کمکم کرد و کار فعلی و قبلیم رو از اون دارم. ولی گفته بود هیچوقت نمیخواد ازدواج کنه به خاطر خانواده اش که میگن فقط فامیل. الانم انگار داره در برابر مادرش کوتاه میاد. منو به اندازه کافی دوست نداره و گر نه حتما جلوی مادرش می ایستاد. مگه عصر حجره؟
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
