حوصله ندارم ینفر زیاد باهام راحت باشه که بیاد توی خونم 
من یه همسایه داشتم ساعت یک شب زنگ میزد که برو درخونمون ببین شوهرم خونس یا نه 
الانم یه همسایه دارم خانومه خود جداشده رفته با ینفر دیگه ازدواج کرده  یه شهر دیگه پسرشون تنها  داخل ساختمون ماست پدرشم ازدواج کرده  این پسره هرروز زنگ خونه مارو میزنه چون کلیدشو باباش و مامانش بردن  خب من واقعا خسته شدم یه وقتا خوابم باید پشم برای ینفر دیگه در باز کنم یا مامانش زنگ میزنه برو ببین پسرم حالش خوبه