یه بار خوستیم بریم بیرون پدر شوه م گفت دیر بیاین درها رو قفل میکنم.
عجب رويي من بودم انقدر لخت راه ميرفتم و ارايش ميكردم كه اونا معذب شن
اصلا زورشون میاد ما بریم با هم بیرون
اون عروسها که دورن و محل نمیذارن عزیزترن.
استارتر حالا كه رفتي خونه بابات اصلااااا كوتاه نيا تا شوهرت خونه كرايه كنه ،
والا بچه ها بزرگ كه ميشن با پدر مادر خودشون هم نميسازن ،همش اختلاف نظر ،چه برسه به اينكه دوتا خانواده باهم
منم وقتي عقد بودم گفتن قراره خونه اي رو كه برا پسرشون ساختن بدن يهو موقع عروسي گفتن بايد با ما زندگي كني من قيامت كردم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
