بچم دوماهشه
مادرشوهرم همش میگه دخترم سرکار میره خسته میاد خونه
از وقتی زایمان کردم کلا ۳ باز مثل مهمون رفتیم خونشون
درصورتی که کلا خونه مامانمیم
حالا طوری نیست
من درکشو دارم
اما شوهرم واقعا عجیبه
سری قبل اومدن خونه ما مادرشوهرم گفتم بهش عزیزم من بچه کوچک دارم درسته خودشون میان کارو دست میگیرن اما منم دوست دارم بریم مهمون بالاخره خونه ماست هرچقدرم خودشون بیارن بپزن باز من باید پذیرایی کنم
یه سری بعد اون همینجوری رفتیم نشستیم خونشون
حالا الان باز گفته امشب بیاید خونه ما
مامانشم گفته باشه پس خورشت میذارم میارم
من باید برنج و میوه و پذیرایی و ظرف ...درست کنم
خب چه کاریه
موندم از دست این مرد
چیکار کنم الان