تازه گفته بود یه پیرزنه هس هیشکیو نداره تو بیمارستان باهاش آشنا شدم سرطانیه هرچی تعارف کردم نیومد باهام
امشب اگه تونستم میارمش
تو دلم گفتم منکه بدبختم اونم بیار
زنگ بزن به بقیه فامیل ها یا پیام بده بگو خجالت هم خوب چیزیه فقط عمع شوهر من هست ؟
رو رو بزار کنار
یا بلند شو برو مسافرت چند روزیا بگو مادرم مریض هست باید برم پیش او چندروز
بابا پاشو برو خونه خواهرت
بعد بگو اومدم اینجا حال خواهرم بد شد مجبورم بمونم پیشش
شوهرت هم الکی بگو با تو رفته
همین.
اسی پاشو برو خونه ی مادرت بهش زنگ بزن بگو عمه خانم ما خونه نیستیم چند روز کمرم گرفت یهویی اومدم خونمون یا مامانم مریض شده اومدم کمکش ،انشاءا.. خدا شوهرتون رو شفا بده وسلام
اون نمیفهمه خودتو دریاب بابا زود دست و پاشو جمع کن
ببین دیگه کار از ثواب و این حرفها گذشته خودت داری دور از جون کباب میشی همین امروز و فردا تمومش کن ،موفق باشی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
