به جان بچه هاپ دروغ نمیگم از رفتار روز قبل مادرش ناراحت نباش شب قبل بحثمون شده بود ولی اصلاً قبول نکرد رفتار مادر خودش رو صبح ساعت ۵ صبح بیدار میشه میگه که پاشو صبحانه بخوریم گفتم من تا آخر شب دیشب با بچهها کلنجار میرفتم اجازه بده بخوابم پاهامو میکشه از رو تخت خواب پاهای منو با دستاش میگیره مثل یه مرغ که آویزون بشه همونجوری منو بالا پایین میکرد و میتکوند دیگه میخواستم بالا بیارم حتی نمیتونستم جیغ بزنم به خاطر مادرش چون زورش اومده بود گله کرده بودم از کارای مادرش نفرینش میکنم امیدوارم واسه خوشش دندون دردش باشه بچهها من حریف این مرد نمیشم خیلی منو اذیت میکنه دعاام کنید برای روزهای روشنم دعا کنیداینقد بعدش گازم گرفت من جیییییغ این مثل سگ دندوناش قفل بود تو بدم الان تمام بدنم کبودی داره