تو مادرشی پس فردا بخواد برای یه امپول گریه کنه خودتو میبازی که
لباساشو دربیار زیر بغل و روی شکمش خنک کن با به هوله مرطوب
سعی که قطره رو کم کم بدی
خدایا ممنونم ازت ....همه اونایی ک دوس دارن مادر بشن و چشم انتظار نذار... چشم انتظاری خیلی سخته خیلی....خدایا به همه آرزومندات بچه اهل و صالح و سالم بده ... دوست من ناامید نباش
من یادمه اولین تب بچم از ترس زنگ زدم مامانم نصف شب بیاد
اونم چرت میزد بنده خدا ولی پسرمو لخت کرد با یه پوشک گذاشت رو پاش و کم کم قطره رو داد بهش
فقط آرامش جوابه
من از استرس دست و پتمو گم کرده بودم
خدایا ممنونم ازت ....همه اونایی ک دوس دارن مادر بشن و چشم انتظار نذار... چشم انتظاری خیلی سخته خیلی....خدایا به همه آرزومندات بچه اهل و صالح و سالم بده ... دوست من ناامید نباش