دوستای قشنگم یه اتفاق واستون میگم ...
یه خانواده توی اقوام خودشون یه دختر میپسندند پسر کوچک خانواده هم میپسنده بعد به یه واسط میگن پیشنهاد به دختر بده ؛ اون واسط هم کینه از خانواده پسر داره پیشنهاد به دختر نمیده از خودش جواب در میاره به خانواده پسر میگه ! آقا پسر بعد ۵ سال ازدواج میکنه ؛
داداش بزرگتر از خیلی قبل عاشق این دختر اقوام بوده اما به خاطر داداش کوچکتر کنار میکشه سکوت میکنه ؛
یه بنده خدایی از واسط کاراش خبر داشته میره به خانواده پسر میگه چندسال پیش به فلانی گفتین واسط بشه بره خواستگاری نرفته کینه ازتون به دل داشته و صحبت از دختر ار خودش درآورده بهتون گفته دختر هم روحش خبر دار نیست از اتفاق ازدواج خواستگاری !
حالا دوستان نطر شما میخوام بدونم به نظرتون داداش بزرگتر این قضیه میفهمه قطعا خیلی خوشحال میشه میتونه بره خواستگاری دختر اما به نظر شما این ازدواج میتونه مناسب باشه با اون ذهنیت چندسال از دختر داشتن که یعتی جواب رد داده داداش کوچیک بعدش ازدواج کرده ! ؟