من همیشه از اون دسته آدما بودم که میگفتم مادرشوهر بد نداریم خیلیم دوستشون داشتم و دو طرفه احترام همو داشتیم ولی دقیقا ۳ مهر من بیمارستان بستری شدم ۵ روز بیمارستان بودم سلامت خودم و بچه در خطر بود (باردارم)مادرشوهرم یه زنگ به من نزد اصلا تلفن به من نزد یه بارم شوهرم رفت دنبالش اومد ملاقات
پدرشوهرم همزمان با من کیسه صفرا عمل کرده بود ولییییییی من توقع نداشتم مادرشوهرم بیاد دیدنم ولی توقع داشتم زنگ بزنه حالم و بپرسه
حالا امشب همسرم گیر داده شام بریم خونشون در صورتی که من شنبه نوبت سزارین دارم خودمم با رضایت خودم از بیمارستان ترخیص شدم که به کارام برسم
شما بودین میرفتین خونه مادرشوهرتون؟؟