2777
2789
عنوان

طلاق بگیرم یابمونم

263 بازدید | 14 پست

سلام عزیزان 

این اولین تاپیک من هست 

حدود ۱۰ماه از عقدمون میگذره 

متوجه دخالت های مختلف مادرشوهرم در زندگی شدم .

مادرشوهرم کلا مدیر خونشون هست 

مدام هم به همسرم یاد میده برای من خرج نکنه ..

من خودم معلمم دستم به جیبم میرسه محتاج نیستم ولی رفتارهای ایشون من رو آزار میده ...

خانواده من برای عقدمون خیلی هزینه کردن 

کلا قرار بود یک جشن باشه یعنی همون جشن عقد که بیشتر هزینه هارو پدرم پرداخت 

اوناحتی لباس عروس و هزینه آرایش من رو هم نپرداختن 

از جهاز هم هیچی قبول نکردن

الان نزدیک عروسیم هست 

گفتن جشن نمیگیریم 

میخوان منو بببرن یه مشهد رایگان که از طرف محل کار همسرم هست .

همسرمن هم خیلی به مادرش وابسته است 

خیلی هم اهل کار نیست ...

فقط همون اداره اش رو میره

خونه هم از مادرشوهرم هست ولی همه اش میگه میخوام بفروشم خونه رو 

خانواده ام میگن طلاق بگیرم تا عروسی نکردیم

راستش بی عرضگی شوهرم ازارم میده ....

مادرشوهرمم که خیلی به من حسادت داره به خاطر همین خیلی بدجنسی میکنه ...

لطفا نظرتون رو برام بگین

شوهرتون بهتون علاقه داره؟

میتونین بسازین با هم؟

میتونی روش کار کنی که مستقل بشه؟

آیا با رفتارت (حالا رفتار عاطفی و احساسی و حالت عادی)میتونی بهش نشون بدی که وقتی رفتین زیر یه سقف، تو فقط مال اونی و اون فقط مال توئه؟

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اولش که داشتم میخوندم میخاستم بگم طلاق نگیر چون از کجا معلوم مادر شوهر بعدیتم همین نباشه ولی ادامرو که خوندم خسیس بودن و کاری نبودن مرد خیلی رو مخه شاید بعد ها پشیمون بشی که چرا جدا نشدی اما بازم خود دانی 

دوران نامزدی متوجه این اخلاقاشون نشدی؟

مثل شوهرمه

در عوض شوهرمن خودش برا مادرش خونه دو طبقه خرید با هم یه جا بشینیم

هر جا هم میره میگه خونه بت خاطر مادرم خریدم

من و بچه ها یه واحد میشینیم و اونم بیشتر وقتش پیس مادرش.مادرشم خون به جیگرم کزد منم کار درست حسابی نداشتم والا فرار می‌کردم الان که بچه ها رو نمیتونم ازشون جدا بشم

شوهرتون بهتون علاقه داره؟میتونین بسازین با هم؟میتونی روش کار کنی که مستقل بشه؟آیا با رفتارت (حالا رف ...

بله علاقه داره ولی کلا خیلی سوسول هست 

اصلا کاری نیست ...

تازه من استخدام رسمی هستم اما همسرم پیمانی هست ...

خیلی هم برای رسمی شدن نلاش نمیکنه 

شوهرم ادم خوب و صاف و ساده ای هست اما همین ساده بودن به ادم ضرر میرسونه 

شوهر من ۳۰سال سن داره ولی انگار ۲۲ساله هست 

از بس مامانش همه کاربراش کرده مثل بچه ها میمونه و نتونسته مستقل بشه 

درمقابل من ادم خودساخته ای هستم 

هم معلمم هم مشاور تحصیلی هستم و همواره به فکر ارتقا توانمدی های خودم هستم 

ولی خیلی از شوهرم تعجب میکنم کخ تینقدر خنثی هست

وقتی از زندگی بعد ازدواج حرف میزنین، نظرات اون چطوره؟؟؟؟از حرف هاش متوجه چ چیزی میشی؟

خیلی منفعلانه جواب میده 

ایده خاصی برای اینده نداره

اما به شدت عاطفی و علاقمند به من هستن 


بله علاقه داره ولی کلا خیلی سوسول هست اصلا کاری نیست ...تازه من استخدام رسمی هستم اما همسرم پیمانی ه ...

شاید شما رو ببینه، ایشون هم رغبت کنه ب مستقل شدن و ارتقای شغلی و تحصیلی خودش

من خب تو زندگیتون نیستم

اما کلا بنظرم این موضوع اونقدرا نیست که بخوای خدای نکرده حتی حرف هم از طلاق بزنی

نمیدونم طرز فکرتون چیه ک این حرفو میزنین و تحت تاثیر چ چیزی قرار گرفتین چون اینجا طلاق جایی نداره ک بخواین بگین

شاید شما رو ببینه، ایشون هم رغبت کنه ب مستقل شدن و ارتقای شغلی و تحصیلی خودشمن خب تو زندگیتون نیستما ...

صحبت های شما متین و منطقی هست 

من نگران این هستم که همسرم توانایی لازم برای اداره زندگی رو نداشته باشه و من شاهد دخالت های مداوم مادرشوهرم بشم و نتونم تحمل کنم که در این صورت الان جدا بشم بهتراز بعدا جدا شدن هست .

صحبت های شما متین و منطقی هست من نگران این هستم که همسرم توانایی لازم برای اداره زندگی رو نداشته باش ...

من اینو میدونم که برا چنین مسئله ای، جدا شدن صحیح نیست


مدیریت زندگیتون رو میتونین خودتون ب دست بگیرین

شما اگه خونه مستقل داشته باشین

هرچقدر هم مادرشوهر دخالت کنه، شما احترام نگه دارین و سکوت کنین و هییچی جواب ندین، اینجور هم حریم ها حفظ میشه هم روابط حفظ میشه هم کم کم دخالت ها کم میشه


همچنین اینجور ک میبینم، شما انگار خانم خوش زبانی هستین برا شوهرتون و شاید براحتی میتونین با سیاست و زیرکی زنانه، رو شوهرتون کار کنین و بهش بفهمونین که شما دونفر الان با هم یک زندگی جدید شروع کردین و در شادی و غم، همراه و یار همدیگه هستیم و باید شادی و غم مون برا خودمون بمونه تا بتونیم زندگی شیرینی در کنار هم و با هم و برای هم بسازیم


رویاسازی کنین، طوری صحبت کنین که به این درک برسه که شما فقط و فقط برا هم هستین

بهش بگین خانواده هامون ماها رو ب همدیگه سپردن.... پس چقد شیرین و جذابه که هم خانواده ها رو دادیم هم یه خانواده جدید داریم میسازیم و اسرار جدیدی تو خانواده جدید خوومون ممکنه درست بشه که فقط خوومونیم ک میتونیم حلشون کنیم.....

و یه مثال هایی بزن ک متوجه بشه

مثلا بگو ممکنه روزی یه غم داشته باشیم و یهو خانواده تو یا خانواده من بیان خونمون، چ خوبه ک اون غم رو بین دوتامون پنهان کنیم و ب کسی چیزی نگیم



یا مثلا از راهدهای دیگه، بهش بگین که پدرها و نادرهامون برا زندگی ماها خخیلی سختی و رنج کشیدن و الان ک ماها رو ب هم سپردن و زندگیمونو به خدا سپردن، دیگه اگه مشکلی بعدها پیش بیاد، شاید تاب و طاقت اینو ندارن که بخوان باز حرص و جوش بخاطر زندگی ما بخورن.... یکم ب این مسائل هم ربطش بده


و خخخیلی راهکار دیگه....

بنظرم شوهرهایی ک خیلی مامانی هستن سریع خیلی میچسبن ب زن البتع اگه زن با سیاست پیش بره.... این خیلی مهمه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز