سنش زیاده و سیم هاش کلا اتصالی داره، دوتا پسر داره، زیاد رفت آمد نداره با کسی، فقط با بعضی آدما سازگاره، یکیش هم مامان منه،
اومد مامانم و صدا کرد، یه میلیون گذاشت تو حیاطمون گفت بیا یکی از فرش هارو تو حیاط بشور، مامانم حاضر شد بره، به منم گفت بیا، رفتیم
در حیاط باز بود، فرش و انداختیم تو حیاط
یکی از همسایه هامون اومد (قبلا من و واسه داداشش میخواست، من قبول نکردم با ما دیگه حرف نمیزنه😐😂)
اومد پیش عمه بابام سلام علیک کرد مارو هم محل نزاشت، با کنایه اشاره کرد به فرش، گفت: فرش هات چی داره ،بچه هات ر.یدن رو فرشتون میشورین؟😐
عمه بابام قااطی کرد گفت: آره بچه هام ر.یدن تو هم بیا بشا.ش روش زنیکه😐🤣
زنه همچین دم و گذاشت رو کولش رفت،