منم از مراسم ختم بگم ...
بابای دوستم فوت شده بود منم از مدلام ک مراسم ختم میرم خندم میگیره 😑دست خودم نیس ....
خلاصه مراسم شلوغ شد ماهم قسمت زنونه داشتیم خوش امد میگفتیم و اینا دختر عمومم کنارم بود یهو یکی از دختراش اومد تو شروع کرد ب جیغ زدن و خودشو میزد ب یه سبک خنده داری (خدایا منو ببخش) منم نتونستم جلو خودمو بگیرم شالو گداشتم رو صورتم و داشتم میخندیدم دوستتم یهو اومد خیر سرش جلو خواهرشو بگیره منو دید اومد سمتم بغلم کرد حالا من از خنده شونهام تکون میخوره اونم هی گیر داده بود گریه نکن قربونت برم چرا اینقد گریه میکنی دختر عموم و دوستای مشترکمون هرکدوم فرار کرد یه ور 🥴خداروشکر از گریه زیاد اشک از چشامم اومده بود وگرنه رسوا میشدم