میدونم سختی زیاد کشیده درک نشده
ولی خیلی داره بد خلفی میکنه دیگ تو خونه نمیشه نفس کشید وغذا خورد
امشب ۱ ساعت ساندویچ ساده ای درست کردم ولی خب خیلی دقیق آماده کردم سر سفره وای باباتون داره میره مشهد وای بچه هاش وای آدم باش تو چرا ابقدر بدی عصرش رفتیم دکتر فقط غر زد دیر شد فلان شد به خدا نابود شدم
تا بابام میاد خونه میزنه به دعوا و بحث و داد
الانم گفتم سلطه بازی خونه بابات یاد گرفتی اومدی سر ما خالی کتی دقیق همینه اونجا رئیس بوده
الانم شام جمع کرد گفت نمیخاد
به وقتش خیلی مهربونه خیلی هوامونو داره ولی عصبی شه بدترین میشه
همش دارم به مشگل میخورم تو زندگیم خسته شدم