تو عقدم حدودا یه ساله خیلی پادویی خانوادشو میکنه داداشش سر همین موضوع بحث داشتیماخیرا چون قرار بود منو ببره سر خاک مادربزرگم ک تازه فوت شده اما گفتکار دارم با داداشم بیرون و کارای مغازه رفت!!!
منم فرداش زنگ زدم گفتم بهتره چند روز دور باشیم تاکید میکنم خیلی عصبانی بودمچون ثبات کلامی نداره اولویتش نیستم عصبی شدم با دوستمم نمیزاره برمبیرونکلا رابطمون باهاش قطع کرده لعنت به عشق و عاشقی ک دلم واسش تنگ شده خستم کرده نمیتونم تصمیم عقلانی بگیرم