دوستان من تاپیک قبلیم نوشتم که همسرم فوت کرده و تنهام.
حالا جدیدا خواهرشوهرم هی میاد خونم و نمیره، همش رو اعصابمه، من میرم سرکار میام میبینم هنوز تو خونه اس، بهش یه بار گفتم من زیاد خونه نیستم و درگیر کارم نمیتونم زیاد پیشت باشم میخوای ببرمت خونه خودت هروقت دلت گرفت بیای، گفت خداداداشمو بیامرزه که زنش داره منو از خونه بیرون میکنه، میره عکسای شوهرمو میاره میشینه گریه میکنه بعد بهم میگی تو خیلی بی معرفتی من جای تو بودم خودمو میکشتم بعد تو کار میکنی به فکر پولی،
من به قدری افسرده و ناراحتم که فقط با کار کردن میتونم خودمو سرگرم کنم، اما من واقعا رفتارای خواهرشوهرمو درک نمیکنم، اومده شده بلای جونم، خودش دوبار ازدواج ناموفق داشته و یه پسر بزرگ همسن و سال من داره که باهم زندگی میکنن،
حالا امروزم صبح ساعت 8 از خواب پاشید اومده منو بیدار کرده میگه تو زن نیستی من همیشه صبح زود پامیشم صبحانه آماده میکنم تو هنوز خوابی،
بعدم شروع میکنه به روضه خوندن که آی داداشم اینجا میخوابید آی داداشم روی این مبل مینشست،
تا میام یکم خودمو درگیر کنم شروع میکنه به ناراحت کردن من، الانم رفته تو اتاق شخصی ما و رو تختمون خوابیده میگه بوی داداشمو میده
میفهمم اونم ناراحته اما الان دو هفته اس این فازو گرفته و میاد، قبلا در حد یه تماس یا درحد یه شام و ناهار میومد و زود میرفت، چیکارش کنم