سلام دوستان ببخشید من یه مشکلی برام پیش اومده لطفاً کمک م کنید چیکار کنم بنده یه دختر م که خونه پدرم دارم مثل همه زندگی میکنم پدرم معلم بازنشسته هست و وضعیت مالی مون خیلی متاسفانه خوب نیست ... حقیقتا یه روزی که تو خونه بودم دیدم صدای یه پیشی مهربون با نینیش میاد چند تا گربه ناز و خوشگل احساس کردم خیلی گشنشون هست و چیزی نخوردن دلم براشون سوخت آنقدر گربه ها ناز بودن که خدا میدونه منم بهشون دو تا تن ماهی و مرغ جوجه ای که قرار بود بابام خریده بود بعد مدت ها بخوریم ببخشش کردم و دادم به گربه ها دادم خیلی دوست داشتن و واقعا از ته دل خوشحال شدم اما همه چیز خوب بود تا بابام از بیرون برگشت خونه مامانم هم تو اتاق بود لازم به ذکر هست پدرم از وقتی که بازنشسته شده در کار های خونه به مامانم کمک میکنه وقتی برگشت و دید مرغ و جوجه و تن ماهی ها نیست پرسید از مامانم کجاست من همون لحظه گفتم برای کمک به پیشی ها و به خاطر خدا دادم همه رو به گربه ها بابام تا وقتی شنید صورتش قرمز شد اومدم سرم داد کشید گفت چه غلطی کردی...😥 دختره ی الاغ و دیوانه روانی باید بستری کنیم تو دیوونه خونه الان چی بخوریم منم ترسیدم شروع کردم به گریه بابام هم سرم داد میکشید رفتم پیش مامانم اون هم سرم داد کشید و طرف بابام رو گفت منم رفتم تو اتاقم بیرون نیومدم الان همه از دستم اعصبانی هستن و برای نهار هم بیرون نیومدم حالا خواهش میکنم بگید چیکار کنم