اصلا به خودش نمیرسه.
خودش خیلی بالا میگیره.
لباسهای صد سال قبلش میپوشه. دلش نمیاد کفش پاره اش بندازه دوز ، همونا رو میپوشه
تازه وضع مالیمون خوبه غرب تهران میشینیم.
ولی به خاطر همین رفتارش نمیذاره ما هم لباس بخریم. من یواشکی با کلی دعوا میخرم. اصلا خسته شدم. همش هم حسرت قیافه مردم میخوره اصلا حسرته تو صورتشه خیلی بدش میکنه. برای همین پیش دوستهام خجالت میکشم. دست خودم نیست به خدا
۲۳ سالمه