ی غلطی کردم بهش گفتم به جاریم بگه با تاپ شلوارک جلوی شوهرم نگرده وقتی من رعایت میکنم جلو شوهرش،کاملا بهم حق داد چون این پوشش چه سمت اینا چه سمت خانواده جاریم جا افتاده نیست،ولی از اون روز ول کنم نیست،میدونه نمیتونم صبا زود پاشم یا بعدظهر چرت میزنم چون میرم مغازه غروبا کمک شوهرم،موقع خواب زنگ میزنه بعد میگه عه از خواب پروندمت بعد کلی حرفای بی سروته میزنه سر از زندگیم دربیاره😑من واقعا ادم درونگرایی هستم و از زنگ خوشم نمیاد و بیشتر با تنهایی راحتم،جدیدا هفته ای دو سه بار میگه خونه ای میخوام با جاریت بیایم خونتون در صورتی که میدونه من میرم کمک شوهرم و رابطمون با جاریم در حد سلامه و چندتا جمله کوتاه،هم به من اجبار میکنه باهاش صمیمی شم هم به اون ولی جفتمون از این موضوع اذیت میشیم و فازمون باهم جور نیست اصلا،خستم کرده بخدا،دیشب شوهرم چندساعتی نبود دیدم بهم زنگ زد با کلی خنده عروس کوچیک اومد پیشت هاها،من بهش گفتم بیاد حوصلت سرنره😑اخرش جاریم چهار ساعت موند هی درو دیوارو نگاه کردیم و بیشتر من حرف زدم سکوت بشکنه،بعد که رفت از دست کارای مادرشوهرم کلی گریه کردم که انقد جدیدا وارد حریم شخصی زندگیم شده،یعنی اصلا جنبه نداره یکم باهاش راحت باشی اصلا،الانم هی میگه زیاد رفت و امد کنین،منم بخاطر فرقایی که بینمون گذاشتن زیاد دل خوشی ازشون ندارم دختره هم مشخصه برای حفظ ظاهر کارای مادرشوهرمو تحمل میکنه،بنظرتون چیکار کنم از این رفتاراش راحت شم برای همیشه؟اصلا رو ندارم حرفمو بزنم همش تو رودربایسی هستم
وای خیلییی اینطور بده
مستقیم نگو،هروقت میگه بیایم خونتون،بپیچون،بگو نیستم.خودش بعد یه مدت میفهمه
بلاکش کن مادرشوهرتو
زنگ‌میزنه جوابشو نده بابا مگه مجبوری
ب شوهرتم همین حرفا رو بگو ب مادرش بگه
مردشور هرچی مادرشوهر زبون نفهمه ببرن
من نمی دونم این اصرار بیخود مادرشوهرا برا صمیمیت جاریا برا چیه؟! آقا مگه زوره من با یکی که برحسب جبر باهاش آشنا و فامیل شدم دوست و صمیمی بشم؟
ولش کن تو کار خودت رو بکن صمیمی نشو اگه نمیخوای بعد یه مدت می بینن نمیشه دست از سرت برمیدارن
بدم میاد مادرشوهرا بین عروسا فرق میذارن بعدش انتظار دارن اینا با هم خواهر و جون جونی هم بشن اصلا از کردار خودشون بی خبرن انگار!
وای منم این اشتباهو کردم گفتم هروقت یاد گرفت درست لباس بپوشه رفت و آمدو زیاد میکنم،از اون روز رفتارتشون بدتر شد فرض کن تا مادرشوهر شغالم سوتین میپوشید میومد جلو شوهرم میگفت قشنگه بهم میاد من سینه دارما نه زنت و از این دست هرزه بازیا
حالا کاش مسئله فقط جاری باشه!
من جاری ندارم شوهرم تک پسره ولی ۲ تا خاهر شوهر دارم کوچیکه ک از خودم کوچیکتره و مجرده و ارومه اون هیچ....
بزرگه ام آرومه ولی آب زیرکاه و موزی از ایناست ک خیلی خودشونو میگیرن... من اوایل ک نمیشناختمش خیلی باهاش صمیمی شده بودم ینی دوران عقد شوهرمو بعنوان شب نشینی میبردم خونش یا خودم بعضی وقتا ی ساعت مینشستم خونشون زنگ و احوالپرسی گرم و...
وقتی کم کم فهمیدم چجوریه منم سرد شدم بعد مادرشوهرم میگه اون امامه😐 مشکل از توعه
بی خیال کی رو دیدی که بگه منم میکل دارم همه میگن ما معصوم و پیغمبریم! باید بی خیال باشی به نظر من هیچ اجباری به صمیمیت با خانواده همسر وجود نداره منظورم حفظ احترام نیست ها اون واجبه ولی آخه صمیمیت زوری میشه مگه حالا مشکل از هرکی باشه
