من اول که عروس شدم یه شهر دیگه بودم وقتی کار همسرم درست شد برگشتیم شهر خودمون ورفیم خونه اجاره کردیم مدرم اپارتمان داشت و ۳ تا برادرام وخودشون تو همون ۴ طبقه زندگی میکردن که یکی از داداشام به دلایلی گفت من از این خونه میرم پدر و مادرم خیلی ناراحت بودن ولی اونا رفتن بعد پدرم به ما گفت اگه دوست دارید شما بیاید که ما هم اومدیم اما بعد از حدود ۱سال ونیم برادرم پشیمون شد و گفت میخوام برگردم ومدرم به ما گفت که نیخواد برگرده و بلند شید
همسرم تو دل ناراحت بود ولی غرورش اجازه نمیداد بروز بده ولی الان گاهی اوقات من تیکهاش باید تحمل کنم نه دلم میاد پشت خانوادم خالی کنم با اینکه به من بد کردن از یه طرفی هم میدونم شوهرم حق داره
تو ام بگو مثلا اون سه سآل اگه اینجا زندگی کرده منم باید سه سال زندگی کنم بعدش میرم ☹️☹️ ولی در کل ن ...
دقیقا مثل خانواده من....منم واسه این اومدم تو تاپیک چون تقریبا درگیر چنین مسائلی هستیم و خانواادم همواره طرف پسرا هستن و میگندخترو شوهرش باید ساپورت کنه
السلام علیک یا ابا عبدلله.خدایا تو رو به لب تشنه امام حسین قسم میدم که داداش یکی یه دونه مو شفا بدی😢