یه ساله تو عقدم نگم چقدر باهم مشکل داریم، با همه لینا دوسش داشتم ولی امشب مهمونی دعوت بودیم خونه جاریم و دخترعمو و یه فامیل دور دیگ
شوهرم ۳۰ من ۲۰
یجوری نگاش کرد یه خانومه رو تو جمع که اصلا رنگم پرید خودشم فهمید آخر مهمونی یجوری خواست توضیح بده گفت نمیدونم چهرش عوض شده نگاش کردم ببینم همونه (دلیل مسخره) جمع های اینا سر لخت و بلوز شلوارن بمنم میگه تو جمع ما همینجوری باش بیرون غیرتی به حساب خودش