کارای شوهرم دیگه واقعا ازاردهنده شده
دیروز تو مهمونی مادرشوهرم گیر داده که بیاید پیش ما بشینید
منم هی میگم نه اینجا نشستیم راحتیم و اونجا گرمه
بعد شوهرم پاشد که اینجا جا نیست من میرم پیش مامانم
🫥
بعد باباش میگه اره پسرمممم بیا پیش خودممم
منم با شوهرم دعوا گرفتم که اخه چرا زنتو ول میکنی میری پیش مامانت
خب میموندی ور دل ننت جفتتون راحت بودید دیگه
بهش میگم خواهرت بچه کوچیک داره هرکدوم یه طرف سفرن هی نمیگه بیا پیش من
بعد مامان تو که پسرت ماه دیگه دنیا میاد رو همش میخواد بغل خودش نگه داره
شوهرم ته ریش داره تا بهش میگن وای صورتت پر مو شده
سریع به حرف اونا ریشش رو میزنه
صدبار هم گفتم که من ته ریش رو دوست دارم و اینا
ولی در نهایت حس اینکه من اولویت دومم منو میکشه