زندگی باخانواده سخته من ۲۵سالمه واقعا دیگه حس میکنم وقتشه ازدواج کنم برم سرخونه زندگی خودم،
سخته مجردی برام کنارخانواده
یه خواب راحت ندارم حتی
مثلا من امروز خیلی خوابم میومد کسل بودم وقتی خوابم بیاد و نخوابمم دچار سردرد میشم مادرم اومد بالاسرم بیدارم کرد ک بلندشو چرامیخوابی مگه مریضی انقدمیخابی امروز
یا اگه نخوام برم مسافرت باهاشون بااینکه پدرمم توخونه هست ونمیره و اگه بمونم ،تنها نیستم توخونه ،بزور میگن باید بیای و فلان
کلا نمیدونم متاهلی بهتر باشه یا مجردی ولی کلا حس میکنم دیگه وقتشه برم و اگه با مورد خوبی ازدواج کنم خیلی خیلی بهتر از شرایط الانمه.
شمامجردا چه حسی دارین بازندگی کنارخانواده وچندسالتونه
وخانمای متاهل کسی هست بین شماهاتومجردی مث من بودشرایطش؟بعد ازدواج چطورشد بهترشد شرایطتون؟
کلا ازاینکه خانم خونه خودتونین بهتر نیس بنظرتون؟