2777
2789
عنوان

شما بودین چیکار میکردین

138 بازدید | 24 پست

من یه ساله ازدواج کردم و خونه مادرشوهرم و یه برادر شوهر مجرد دارم

بعد همیشه خونشون شلوغه و پسرا و دختراش میان 

درسته که اتاق جدا داریم ولی خب همیشه هم نمیشه تو اون اتاق باشم

خودم کلا عاشق آرامشو تنهاییم ولی اینجا اصلا آرامش ندارم بقیه بچها بیشتر از من اینجان ولی انتظارشون اینه که خونه منه و من باید صبح زود پاشم و کلا به شوخی خیلی حرف میزنن منم بیشتر وقتا اونا که میان میرم خونه پدرم چون باردارم هستم نمیتونم هی بشینم و تو لباسام راحت نیستم

پول هم داریم که خونه بگیریم

حالا خونه رو میخوان از نو بسازن میگن که پولای شما رو بدین بریم خونه همسایه رو رهن بگیریم که یه مدت اونجا زندگی کنید

اینجا هم روستاست 

شما بودین چیکار میکردین


من بودم از روز اول هرگز تویه اتاق خونه مادرشوهر نمیرفتم شما دیگه اونجا حامله هم شدی چاده چیه سعی کن با انعطاف وعادت کردن بگذرونی

کاش میشد از مردگان پرسید : آیا بالاخره رنج پایان یافت؟ 

اولین کاری که میکردیم این بود که تو یه اتاق تو خونه مادر شوهر نباید حامله میشدم چون بچه من لیاقتش بیش از یه اتاق و اون شلوغیه.

حالاشم هیچی خونه خودشونه اختیار دارشن سعی کن جدا بشی تا هم شما راحت باشی هم اونا

هیچوقت مردم را نمیفهمم اما باید یک جوری میان آن‌ها زندگی کنم...!                                                               اندک اطلاعاتی در اختیار دارم که حاصل خوندن و تحقیق کردنه.                                                                            فردی بشدت کنجکاو .                                                عاشق کتاب ، حیوانات ، فیلم ، کهکشان ، نکات پزشکی ، روانشناسی و در کل عاشق یادگیریم و از یادگیری استقبال میکنم.          

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اولین کاری که میکردیم این بود که تو یه اتاق تو خونه مادر شوهر نباید حامله میشدم چون بچه من لیاقتش بی ...

خب من میگم قراره اول مهر خونه میگرفتیم اوتا میگن نه پولاتونو بدین خونه مشترک بگیریم

خودمو تو چنین شرایطی قرار نمیدادم. من ازدواج کردم که زندگی مستقل خودمو داشته باشم نه اینکه از خونه راحت پدر و مادرم برم تو خونه یکی دیگه و توقعات اونا رو برطرف کنم.

من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدان‌یا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "

خب من میگم قراره اول مهر خونه میگرفتیم اوتا میگن نه پولاتونو بدین خونه مشترک بگیریم

عقل خودت چی میگه؟

هیچوقت مردم را نمیفهمم اما باید یک جوری میان آن‌ها زندگی کنم...!                                                               اندک اطلاعاتی در اختیار دارم که حاصل خوندن و تحقیق کردنه.                                                                            فردی بشدت کنجکاو .                                                عاشق کتاب ، حیوانات ، فیلم ، کهکشان ، نکات پزشکی ، روانشناسی و در کل عاشق یادگیریم و از یادگیری استقبال میکنم.          
شوهرم میگه هرچی خودت بگی ولی توقع اونا حس میکنم باعث این شه که مثلا معذب شده تو جواب دادن بهشون

بیخیال بابا شاید یک مدت ناراحت شن ولی بعدا به مشکل میخورید و ناراحتی های بیشتری بوجود میاد قبول نکن بنظرم 

اگه یک مدت کوتاهه صبوری کن ولی اگه خیلی طولانیه باشوهرت حرف بزن از اونجا برید

اگه مادر شوهر و برادر شوهرم تنها بودن تحمل میکردم ولی چون میدونم همیشه همشون پلاسن همینجا زورم میاد یه دقیقه هم بمونم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز