خیلی عالی بود زایمانم الکی استرس نده ب خودت قشنگ بخواب این چند روزو برای ی خودت ی دست لباس نو بخر برای موقع ترخیص
من وشوهرم تاریخ زایمانمو ب خانواده ها نگفتیم صب ساعت ۶ بود دوتایی رفتیم ببمارستان و تا کارای تشکیل پرونده انجام بشه فیلمبرداری داشتیم امدن باهامون حرف زدن بعدم من رفتم داخل برام سوندو انژیوکت وصل کردن موقع وصل سوند خودتو شل کن بگو برات ژل بیحسی بزنن خلاصه پاشدم رفتم اتاق عملو امپول بی حسیو زدن ساعت ۸ بود رفتم دیگه هیچی نفهمیدم فقط پرده رو بروم بود و پرستارای بالاسرم که باهام حرف میزدن و فیلمبردار که یسره سوال میپرسید😑😂 ۸ و ۲۴ دقه بود پسرم دنیا امد صدای گریشو شنیدم انگار دنیارو بهم دادن اوردنش دیدمش تماس پوست با پوست و اینا بعدم ۹ بود که رفتم ریکاوری ی اتاق تقریبا سرد بود که بیحسیو میپروند بعدم اوردن برام پمپ درد وصل کردن رفتیم بخش من اتاق خصوصی گرفته بودم شوهرم امد و پسرمم اوردن پیشم فیلمبردار دوباره امد 😑😂احساسات پدرو درباره اولین دیدار بچه بشنوه خلاصه زنگ زدیم خانواده ها امدنو عالی بود تا ساعت ۶ هیچی نباید میخوردم بعدشم سوپ و مایعات دادن ساعت ۹ سوندو باز کردن و شیاف دادن گفتن راه برو اولین راه رفتنش خدایی سخت بود شوهرم دستمو گرفت یدور بخشو دور زدیمو بعدشم امدم نشستم پسرمو شیر دادم قبلش خوابیده شیر میدادم خلاصه شبم مادرم پیشم بود و صبم امدن پمپ دردو باز کردن هیچ دردی نداشتم رفتم سرویس موهامو شونه کردم لباس عوض کردم ارایش کردم امدیم عکس گرفتیمو بعدشم دیگه مرخص شدیم امدیم خونه