ارزوی وصال و پریچهر خیلی گریه کردم
بامداد خمار
من با رمانا گریه نکردم
بعضی جاهاش که حس رمانتیک گونه داشت چشام قلبی میشد
یکی توسکا بود
یکی هم اسمش یادم نیس شخصیت هاش آرش و نمیدونم چی بود
آبنبات چوبی
منم یادمه با پریچهر اونجاش که پسرش مرد فقط داشتم بااشک چشم میخوندم توبامداد خمارم همینطور
رمان خودم که دارم می‌نویسم
بعد خوندن یادداشت روزمره زندگی خودم که واقعه ی خوبی درش وجود نداشت
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
52 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
57 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
