دیشب خسته بودم تا ۲ونیم بچه گریه میکرد رفتم به همسرم گفتم بچه هلاک شد یکم بگیرش اروم شه یه ربع نگه داشت غرغر کرد منم چیزی نگفتم اصلا حرفی نزدم انقدددد غرغر کرد مشغول شیر دوشیدن بودم چون بچه داشت گریه میکرد گفتم راحت بخوره.سینم زخم هم بود و انگشتام درد گرفت زحمت کشیدم شوهرم از دستم کشید رفت ریخت تو ظرفشویی.منم عصابم خورد شد یه دونه زدم گوشش چون به سختی دوشیدم.بعد میخواست بچه رو بگیره ببر خونه مامانش گفتم اونو دادگاه تعیین میکنه بعد رفت امروز هم بچه پوشک نداشت به بابام گفتم.امروز تعطیل بود و تولدمم هم هست اما به روی خودش نیورد یه تبریک بگه.به نظرتون چیکار کنم؟
چرا به بابات گفتی؟
زودی تو گوش شوهرت دیگه چی بگه
دکتر رفتی به خاطر عفونت سینه ات؟
اینها مهمتره تا تولدت😁
بچه ات چند وقتشه؟
متاسفم برای همجنسای خودم م خشمشون برای زنشونه کاش ی ا بود همه اینا رو ب من میدادن چند روز ی جور تربیتشون میکردم تا بدونن فقط با احترام و زبان خوش میشه هر کاری کرد تولدتونم خیلی مبارک باشه شادکامی در انتظارتونه انشا ا...
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
