خدا اینو برات نگه داره
عزیزم خودت و همسرت بچه دوست بودین
از چند سالگی پسرت دومی دوستداشتنی بیاری
وضع مالی تون چطور
اینا دغدغه های خودم که میپرسم از شما
امشب یک بحث خانوادگی پیش اومد
شوهرم از خستگی و نگه داری پدرش توی بیمارستان میگفت اینکه انشاالله مرخص شد دیگه نوشابه و...بزاره کنار
خواهر کوچیک تر پرید جلو همه به شوهرم یا فریاد که چیکار داری چی بخوره نخوره هی میگی گیر دادی بس کن و....
بحثشون شد به غرور شوهرم برخورد
مادر شوهرم گفت هیچ بچه خوب نیست
بخاطر شما که ناتوان شدیم
حالا کمتر بچه میوردیم و جوش نمیزدیم با شما سالم بودیم
بچه بیار غر میزنه خونه نداریم خونه ندادی اینو نداشتیم اینو نکردیم
هیچ بچه نیارین شما
تو فکر فرو رفتم
همیشه میگفتم اگر کمتر بچه میوردن خوشبخت تر بودیم