گرفته خوابیده نه زنگی نه پیامی انگار نه انگار در طول روز فقد یک بار زنگ میزنه و صب صبخیر میگه
فقد کار کردن براش مهمه همش کار میکنه نه بیرون رفتنی داریم نه دور زدنی اگر باشه هم به اجبار منه وگرنه این فقد کار کردن و پول در اوردن رو دوس داره
معدم درد میکرد میگه برو دکتر کارت میدم بهت برو دکتر
خودش اصلا وقت نداره دوشغله اصلا مهم نیست براش انگار ولی اگ بهش بگم میگه سرم شلوغ بود مشتری داشتم بعدش میگه تو وقت بگیر من ببرمت ولی میدونم ک نمیبره باز مشتری میاد براش ۹ ماهه عقد کردیم ولی نه مسافرتی نه چیزی فک میکنه پول بده دیگه من چیزی لازم ندارم
ماشین باباشو برمیداره خودشم پاییز وام میگیره رو پولش بزارع ماشین میخره میگه سالگرد میریم مسافرت ولی میدونم همونو هم نمیریم چون همش درگیر کاره ...