ماهم خونه ایم ....همه میرن سفر ....من میگم خوشبحالشون .........
اتفاقا همین ۲ هفته پیش خواهرشوهرام باهم رفتن مسافرت من کلی تودلم میگفتم خوشبحالشون 🥴
خب الان پیک کاری منه و واقعا اصلا نمیتونم پام رو بیرون بذارم
همه کارها به هم گره خورده
الان 3 تا بیکار داریم و عشق سفر تو یه جبهه و من سرشلوغ و پرکار تو یه جبهه
اتفاقا چون سال قبل به سختی یه باغ خریدیم
همه ناراحتی شون اینه حالا که هیچ وقت فرصت نداری چرا این همه وام و دردسر برای باغی که قرار نیست بریم توش😢
مسافرت البته شوهرم گفت بریم باماشین جنوب من قبول نکردم ازراه طولانی میترسم باماشین بعد بچه هام دوست دارن سوار هواپیما بشن چون من اطرافیانم همه وضعشون خوبه چندبار دخترخاله وپسردایی ...بچه هام سفرباهواپیمارفتن منم دلم میگیره مانمیتونیم بریم
بعد توخواهرام من بدشانسم اونا مادرشوهراشون قشنگ ویلا دارن بچه هاشون همش تواستخرن ومهمونی بعدمادرشوهرمن یکسالم خونش نریم نمیگه مردید یازنده واقعا جز خونه مامانم جایی نداریم اونم دیگه خیلی تکراری وخسته کننده شده چون اپارتمانه وبچه ها نمیتونن جم بخورن
جا که هست چرا نیست
کلی مکان تفریحی هست بستگی به شهرتون داره
مثلا شهربازی و استخر همه جا هست
کافه البته من با دوستم میرم
چند بارم رفتیم کوه نوردی ولی اینجا گرمه نمیشه زیاد بری بیرون حتی یه بازارم تابستون تو دلم موند پاییز شد و هنوز گرمه
من بعد از ۷ماه مریضی وگذراندن شرایط روحی بد دوروز پیش رفتیم باغ همکار، دوساعت اونجابوذیم من فقط دوتابچمو می‌بردم جیش پی پی ،پی پی جیش روانم بهم ریخت برگشتم گردش به من نیومده چه برسه سفر
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
