چه اتفاقی واستون افتاد که

خوبی زیاد

نادان خیال بد کند

.

میگن 

بشکنه این دست که نمک نداره .

میگن 

نمک خوردی نمک دون شکستی 

حکایت ماست.

تصمیم گرفتم ظالم باشم امادیره چرا که این دل اسیره

هنوز ب این مرحله نرسیدم متاسفانه

هنوز چوب مهربونی ودلسوزیمو میخورم

نمیتونم کامل بگم 

ولی گذاشتم یه پسر ازم سواستفاده کنه و وقتی بهش گفتم تو فلان کار و کردی خیلی راحت گفت مگه فقط من تو زندگیت بودم زیاد وارد جزئیات نمیشم چون این یه ماه اخیر خیلی عذاب کشیدم ولی 

این موضوع حس میکنم داره منو به یه آدم دیگه تبدیل می‌کنه 

ولی من تصمیم گرفتم کینه به دل نگیرم 

و هر چی هست بسپارم به خدا چه خوبی چه بدی 

کینه به دل بگیری فقط زندگی و لحظه های خوبتو

به کام خودت تلخ کردی 

روزایی که میتونست با حال خوب بگذره ولی تو بد گذروندی !

انسانم 

فقط متوجه شدم دلم به اندازه به رحم بیاد .

خودم اولویت باشم

هر چی هست از خونواده نشات میگیره

باور کنید

آدما براساس کمبود اذیت میشن 

براساس بی محبتی براساس خیلی چیزا خود کفا میشن 

هرچیزی ک از خونواده بدست نیاد یه جا خودشو نشون میده

چقد  بد که تنها نیستم! چقد بدد

ضربه دوستای مثلا صمیمی از صد تا ضربه و شکست عشقی بدتره 

سر زایمانم خواهرم بلایی سرم آورد از گریه شدید بچه ام که بدنبال اومد نمی تونست خوب نفس بکشه چندین روز وضعیت حاد داشت ما مردیم و زنده شدیم بعد از اون تز همه دل کندم  دیگه به هیچکس حس قلبی ندارم به جز همسرم و بچه هام

زمانی ک توی بدترین حالتا بودم ولی هیچ دوستی نداشتم ک کمکم کنه .زمانی ک صمیمی ترین رفیقام شدن برام ی غریبه ک فقط توی دوران خوش زندگیم باهام بودن. زمانی ک مادروپدر و خواهرم فقط برای رسیدن ب خواستخ های خوودشون ،پشتم بودن..زمانی ک خانوادم مسخرم میکردن .تصمبم گرفنم خودم پشت ِ این دیبای مهربونم باشم:)))

دقیقااا

انداختمشون دور 

خیلی وقته باهاشون حرف نزدم چون حس بدی میدن بهم

آبرو نمیزارن برا ادم،بی ادب،گستاخ،خانواده..نگم..

از تمام خوبیایی که کردم سواستفاده شد. 

فکر میکردن حالیم نیست که به روشون نمیارم یا بلد نیستم تلافی کنم و...

تلاش‌هام دیده نشد

از بالا به پایین بهم نگاه میشد که فقط دارم التماس میکنم.

منم یه روزی تصمیم گرفتم دست از تلاش کردن بردارم و برم دنبال رشد خودم. به درک که مهم نیستم