پسر من یک بچه پرگریه و بدعنقه از همون اول تا الان که۴سالشه امسال اولین سالی هست که میفرستمش مهدکودک
مهدکودکی که جز بهترین مهدکودکها با تمام امکانات هست
پسر من الان۱۸روزه که هرروز با گریه های سر سام آور و داد و فریاد آماده میشه که ببرمش مهد حتی وقتی اونجا میان میبرنش بازم گریه میکنه و صداش تا چند دقیقه ایی میاد
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
وقتی وارد نمیشه اونا به زور میان میبرنش ومن میام خونه اولا از نیم ساعت گذاشتمش مهد تا الان که شده سه ساعت
جایزه براش خریدم خودم دادم خاله اش بهش بده باز باباش از طرف دوتامون داده بهش چقدر باهاش حرف زدیم و از کودکی هامون که میرفتیم مهد باز همون آش و همون کاسه
منکه هر روز دارم براش جایزه میخرم ..عکسهای مهد خودمو نشونش دادم.براش داستان هایی تعریف میکنم که توش بچه ها میرن مهد ..ولی هر روز با بغض اماده میشه اونجاهم با گریه جدا میشه ازم..خیلی وابسته است برای همین واقعا دوست دارم بره مهد استقلال پیدا کنه ولی گریه های هر روزش داره دودلم میکنه😢
خدایامن در کلبه حقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی نداری .من چون تویی دارم ولی تو چون خودی را نداری