آخ خدا خیلی سخته
من بچه بودم بالای خونه مامانه بابام زندگی میکردیم اونم خودشون رضایت دادن که بابام بسازه
یعنی ببین آب و برق رو رومون قطع میکرد
برق از خونه همسایه میگرفتیم با سیم سیار میکشیدیم
آب هم بابام از خونه عموم میآورد واسمون
کنتور و شیر فلکه و فیوز همه خونه مادرجانم بود اونم همه رو قطع میکرد درو قفل میکرد و میرفت
هروقت مامانمو تو خیابون دم در میدید شروع میکرد به فحش دادنش جوری که همسایه ها میومدن ببینن چی شده
آخرش انقدرررررر اذیت کردن که مامان و بابام هرجور بود پول جمع کردن رفتن خونه کوچولو اجاره کردن
مادرجانمم اون خونه رو داد مستاجر ولی هر مستأجری اومد فقط عذابش داد و رفت