من نامزدم ۸ ماهه که فوت شده
دوهفته به عقدمون (دو سال نامزد بودیم محرم بودیم)
به شدت روزای وحشتناکی رو گذروندم از اوج خوشی پرت شدم تو روزایی که نابودم کرد خوردم کرد افسردگی گرفتم قرص اعصاب مصرف کردم روزایی کذروندم که خدا برای دشمنم نیاره وحشتناک بود و هر لحظه نابود شدم پیاماشو خوندم ویساشو گوش میدادم پیراهناشو میگرفتم تو بغلم از صبخ تا شب سرمزارش بودم و چیزایی که خدا میدونه فقط
یه کمد دارم که درشو مامانم قفل کرده نمیده بهم تو کمد تمام کادوهای این دوسال هست از خرس گل کیف کفش لباس گوشی هرررچی فکرکنین تاحالا خوراکی هایی که روز اخر باهم بودیم برام گرفت ولی نخورده بودمشون الان که اینارو نوشتم باز گریم گرفت الان بقیشو میگم