عاجز ودرمونده
از همه التماس دعا داشتم
یادمه بعد دانشگاه میرفتم عین العلی زینعلی فقططط گریه میکردم
چون نمیتونستم تو خونه گریه کنم
یادمه ک دست به دامن همهجور نذر و دعایی شدم
یکجوری تو امامزاده گریه میکردم ک همه دلشون برام میسوخت و دعام میکردن
یادمه منی که از اخوند جماعت فراری ام رفتم پیش یه اخوند که تو امامزاده یه صندلی گذاشته بود واسه مشاوره
یادمه دست به دامن دعانویس شدم منی ک متنفرم ازین چیزا
یادمه با چندتا مشاور حرف زدم تلفنی(پول تراپی حضوری نداشتم)